- Didare To
- May 9
- 1 min read
Updated: 6 days ago

عطر سیب در لحظههای برکه،
به شبنم مینشیند
زنانهگیِام
همینجا،
پیش روی آینهی چشمانت
از عشق، بینهایت میسازد
احساس رهائی و سبُکیِ اندامم
بهابرهای نرموسپید مانند است
شوروشوق باریدن دارم و تکرار زنجیرهایِ باران
ضربان قلبم در دامنهی تپّه،
غنچه را در آغوش گلبرگهایش میلرزاند
اغواگریِ تنانهام آرزومند،
بههمراهی و همرائیِ توست
آرامشِ پساز طوفان
در آغوش تو
و
در ژرفای نفسهای تو خانه دارد
نسیم پستانهای من
موسیقیِ مهتاب،
عطر سیب،
عکس تمام قدِّ الفِ آرزو،
در شفاف-قطرههای بِرکه،
تمنّای معصومانه را بشنو
شناسههای شهوت زنانهگی را
عقل نمیتواند
بیا
عشقِ نهانمان را
بهگناهان ناکرده اعتراف کنیم
بیا
رویای دلتنگیهایمان را
در تنگنای آغوشِ من بهبینیم
در رفت-آمد تو
شادیِ آمدنت را آرزو میکنم
که در بستر رفتنت پنهان است
بازتاب ژرفترین زاویهی
دادنام جیغ میکشد
که
بیا
بِستان
اشتیاق لرز را برای خلوت سکون
خواهش غنچه را برای شکفتن
تمنّای سیب را برای چیدن
نیاز مرا برای دادن
آنچه که شایسته عشق است
رهگذر
Comments