top of page
از هر دری سخنی
Search


نجوا
زنجیرهی آغوش همه چیز سر جای خودش بود: طعمِ ناب تصنیف، عطرِ گرمِ شیر در رگکردهگیِ پستانهای خواهش سنگینیِ قدبالای خوش دانه باران در...
Didare To
Jan 24


بامداد
بامداد رسیدن من به معشوقوارهگی همچون آمیزش خورشید و دریا در سحرگاهان است. من هر بامداد، آوای نی را میشنوم که هوای مرا سر میدهد....
Didare To
Jan 17


نفسهای دلتنگی
نفسهای دلتنگی برای لمس دستانت چون سپیدهی صبحِ روشن و آرام و طعم نگاهات چون مهمان جادوئی فانتزیهای شبانه ام دلم تنگ میشود...
Didare To
Jan 10


مخمل
مخمل نسیم نفسهایت به ،، شدن ،، در لحظه مانند است ریزش شعری میماند بهگیسوانم که بیدارشان میکند رنگ سینهام عوض میشود مرا بهباغ...
Didare To
Jan 3
bottom of page