top of page
  • Writer: Didare To
    Didare To
  • Dec 18, 2021
  • 1 min read

Updated: Jul 26, 2023


رهگذر


در آغوش‌ات که بودم

چشمان تو پنجره‌ای باز کردند

که ؛؛بودن‌های؛؛ من پر‌از شادی شدند

حتی ؛؛بودن‌ام؛؛ دور از تو


رؤیاهایم بیدار اند هنوز

مثل جریان عطر در دامنه‌ی ایوانی پر ازگل

تر و تازه

لمس هیچ حسی خیس‌تر از لحظه‌ی اوج‌ام نبود

که جیغ‌های‌ام پروانه هارا به پرواز در آورد

‐---

( آرزویم نه تنها دستیابی به تن تو ،

بل‌که در آغوش گرفتن انسانی بود که درون تو می‌زیست )


(از مارسل‌ پروست)



Comentários


bottom of page