- Didare To
- May 3, 2024
- 8 min read

تکامل در زبان
چه موقع رابطـهی جنـسی خـارج از ازدواج خيانـت
در قانون، مذهب و اخلاق، تعريف تکنیکیِ خيانت بههمسر، برقـراری
رابطهی جنسی با فرد ديگـری بـهجـز همسر
تعريف شده است.
ديدگاه مدرن امروزی، زمانی بـهرابطـهی جنـسی خـارج از ازدواج
عنوان خيانت میدهد که اين عمل مورد توافق همسر
(يا شريک جنـسی)
نباشد،
و اگر با توافق همسوی سکسی انجام گيرد آنوقت خيانت محسوب نمیشود.
اينجا ما با تفاوت دو ديدگاه دربارهی يک عمـل کـه در خـارج از
چارچوب زناشويی (يا رابطهی مشترک) انجام میگيـرد، مواجـه هـستيم
نگاهی تاريخی به موضوع چگونهگیِ تحـول در مفهـوم خيانـت جنـسی
مـیتواند به روشن شدن قضيه کمک کند.
قوانين مدنی برای قرنها، خيانت جنسی را ممنوع اعلام مـیکردنـد؛
از جمله، قوانين حمورابی در بابيلون
حـدود ١٧٩٠ قبـل از مـيلاد
قوانين دراکو در يونان قديم
(حدود ۶٢٠ قبل از ميلاد)
و قـوانين
سولون در رم
(حدود ۵٩٠ قبل از ميلاد)
خيانت جنسی در آموزههـای
مذهبیِ تورات بهعنوان کهنترين کتاب مقـدس مـذهبيون يکتاپرسـت
حتی شديدتر است.
بسياری از قوانين غرب از همين قـوانين، و بخـصوص از تورات نشأت گرفته اند.
اما همهی اين قوانين گويا برای زنان ساخته شده انـد؛
چـون طبـق آنها زنان بايد فعاليت جنسی خود را فقط بهيک مـرد؛ شـوهر خـود محدود کنند.
علت هم آن است که زن در هر زمانی دارائی و ملـک يـکمرد محسوب میشد؛
قبل از ازدواج ملک پدر و بعد از آن ملک شـوهر،
.موضوع مشخص کردن پدر فرزندان متولد شده هم دخيل بوده است.
ولـی
اين قوانين عمدتا با هدف دفـاع از، و حفـظ حـريم دارائیِ مـرد تدوين شده اند.
به همين دليل هم، در قوانين، موضوع رابطه مـردان
مجرد و متأهل با زنان مطلّقه يا زنان خدمتکار، مسکوت مانده است.
از جهت تاريخی، بينش مبنـی بـر ازدواج رمـانتيکی و عاشـقانه بينش نسبتا تازهای است.
در طـول قرنهـا، ازدواج يـک داد و سـتد اقتصادی بين دو خانواده محسوب میشد ،
ازدواج قراردادی بود که بر اساس منافع مالی و قدرت بين دو خانواده منعقد میشد
و در يونان قديم حتی اعتقـاد بر اين بود
که عشق بين زن و مرد به انحراف فکری مرد و عدم توجـه
او بهفعاليت فکری و اجتماعی میانجامد.
در نتيجه فقط عـشق مـردبهمرد معنا دارد، بخصوص که کلا تصّور بـر ايـن بـود کـ زنـان
جنسيت مستقل ندارند و تنها وسيلهای برای ارضاء جنسی مرد،
خانهداری و نگهداری کودکان میباشند.
مسيحيت در غرب، عشق مرد به مرد را نفی کرد.
رابطهی جنـسی زن و مرد را، به ناچاری و صرفا برای توليـد مثـل
و ايجـاد جمعيـت بيشتری برای بهشت، پذيرفت،
اما عشق معنوی- روحـانی بـدون سـکس را
خالصترين، عالیترين و بهترين نوع عشق قلمداد کرد.
در سدههای ميانه، نوع جديدی از رابطهی زن و مرد
عشق درباری ظهور کرد
که مفهوم خيانت جنسی را تا حدودی متحول نمود.
بر اسـاس عشق درباری
خيانت جنسی نه تنها برای زنان بلکه بـرای مـردان هم نادرست است،
و بهنظر کلیسای آنروز بهترين رابطه ازدواجی است
کـه بـر اسـاس عـشق و احساس شکل گرفته باشد.
با اينهمه، عشق فيزيکی بهعنوان دشمن عشق معنوی و واقعی (روحانی) محسوب میشد؛
چون عشق واقعی هـيچ ربطـی بهسکس و تماس فيزيکی ندارد .
در دوران رنسانس،
مفهـوم «عـشق دربـاری» هـم متحـوّل شـد و از احساس آتشينِ شهوت رنگ گرفت.
در قرن چهاردهم ميلادی،
نگـاه بـه خيانت جنسی همان نگاهی شد که امـروزه در بخـشهای بزرگـی از جهـان حاکم است؛
رابطهی جنـسی ( احـساسی) خـارج از چـارچوب زناشـويی نامشروع است
(هم برای زن و هم برای مرد).
هرچند که شدت و غلظـت کيفر فرهنگی/قانونی برای خيانت جنسی زن و مـرد
در جوامـع مختلـف متفاوت میباشد،
با اين وجود،
از ذهنيت تقريبا مطلق گذشـته کـه رابطهی خارج از ازدواج را در حوزه حقوق مردان میدانست
و رابطـهی جنسی خارج از ازدواج مرد را بازتابی از شـهوت و نيـاز جنـسی او قلمداد میکرد،
فاصله گرفته شد.
در کشورهای حوزه مديترانه و فرانـسه، بنيـان اقتـصادی ازدواج
محکوميت طلاق توسط کليسای کاتوليک، و بازماندههـای ذهنيـت
،،عشق درباری ،،
باعث میشود که به ازدواج و تشکيل خانواده، همچنان بـهعنوان ايجاد مؤسسهای
با سود اجتماعی جهت توليد مثـل، نگريـسته شود.
و سکس، عشق و احساس، تنها در روابط جنـسی خـارج از ازدواج مجال بروز میيابند.
اين سنت خاموشکه اغلب حرفـی از آن زده نمـیشود،
بر فضای بـسياری از خـانوادههـا و ازدواجهـا در کـشورهای کاتوليک حاکم است.
در کشورهای آمريکای لاتين، مرد واقعی کسی است
که ازدواج کرده، زن و بچه داشته، و يک یا چند معشوقه جانبی هـم
برای خود دست و پا کرده باشد.
البته، زنان کشورهای لاتين هـم درخفا چنين حقی دارند
اما به شرطی که آن را بـرای خـود مخفـی نگـهدارند.
همين سنت بعدها بهکشورهای شمـال اروپـا و طبقـات ثروتمنـد آمريکا هم گسترش پيدا کرد.
در کشورهای شمالیِ اروپا، پروتستانيسم در ابتـدا، عـشق را وارد حريم ازدواج کرد
و ديدگاه کاتوليکها مبنـی بـر اينکـه ازدواج
و
سکس يک نوع ناچاری برای ادامـه نـسل بـشر اسـت، را رد نمـود.
در نتيجه ديدگاهی مبنی بر اهميت سکس و عـشق در چـارچوب ازدواج شـکل گرفت.
در اوائل، وقتی پروتستانها طلاق را پذيرفتند
(مذهب کاتوليک طلاق را رد میکرد)
خيانت جنسی دشمن شماره يک خـانوادههـا شـد و آمار طلاق گسترش بیسابقهای يافت.
کسانیکه بهبررسی تاريخ خانواده و ازدواج مـیپردازنـد،
بـراين باورند که در دوران ويکتوريـايی در آمريکـا ١٨٨٠ مـيلادی
بزرگترين تحول تکاملی در ديدگاه اجتماعی نسبت بهسکس در خـانواده
و روابط خـارج از ازدواج، اتفـاق افتـاد.
در ايـن دوره اشـعار
داستانها، رمانها و جزوات راهنمائی در مـسائل عـشقی –رمـانتيکی و
اهميت ارضاء جنسی طرفين در رابطه مشترک، بهوفور توليد شدند.
تحولات وسيع اجتماعی در قرن بيستم، بر مفهوم خيانت جنسی تـأثير وسيعی گذاشت .
در اين قرن، تعـداد هـر چـه بيـشتری از زنـان
دارای تحصيلات عـالی شـده، وارد بـازار کـار شـدند و بـه اسـتقلالاقتصادی دست يافتند.
همچنين در عرصهی قوانين هم تا حدود زيادی بهبرابری حقوقی دست يافتند.
در نتيجه سطح شناخت و توقعات آنها هـم بالا رفت.
همهی اينها جنسيت را از موضوعی صرفامردانه به در آورد.
مبارزات زنان، بهاصلاح ذهنيت جامعه و بخصوص مردان
در مورد جنسيت زنان و اسقلال آن کمک کرد.
با همهی اين تحولات، زنان هم بـه ميـدان
روابط جنسی خارج از ازدواج که تا آن زمان صرفا زمين بازی مردان بود، وارد شدند.
در سال ١٩۴٠ آلفرد کينزی در تحقيقات خود بهاين نتيجه رسيد که حداقل نصف مردان متأهل
و از هر چهار زن متأهل يک زن، به رابطـهی جنسیِ خـارج از ازدواج مبـادرت کـرده انـد.
طبـق آمـارگيری مجلـه
Today sexology
خوانندهگان خود در سـال ١٩٧۴ ،۴٠ درصـد مـردان متأهل
و ٣٩ در صد زنان متأهل رابطهی جنسیِ خارج از ازدواج داشـته اند.
در تحقيقات کشوریِ ديگری که در ١٩٧۴ در آمريکا به عمل آمـد
تعداد ۴۵ در صد مردان و ٣٠ درصد زنان گفته اند
که روابـط جنـسیِ خارج از ازدواج را تجربه کرده اند.
هـر چنـد کـه بايـد بـهايـن آمارها با دقت بيشتری توجه شود؛
بخصوص سطح سواد، موقعيـت شـغلی و
خانوادهگی افرادی که در ايـن آمارگيریهـا شـرکت کـرده انـد.
بـااينهمه شکی نيست
که رابطهی جنسیِ خارج از ازدواج ديگـر پديـدهای مختص مردان نمیباشد.
بعضی آمارها حتی دال بر آن دارند کـه درصـد
زنان در برقراری رابطـهی جنـسیِ خـارج از ازدواج از مـردان پيـشی گرفته است.
با وجودی که رابطهی جنسیِ خارج از ازدواج همچنان مذموم شمرده مـیشود،
اما بسياری از مشاوران خانوادهگی و روانشناسان آن را پديدهی مثبتی ارزيابی میکنند،
چرا که بهنوعی تعـادل قـدرت بـين زنومرد در خانواده منجر میشود.
جالب اينجا است که عليرغم ارزشهای فرهنگی جامعه در کل
و ناپسند شمردن رابطهی جنسیِ خارج آز توافق طرفین،
مشاوران خانوادهگی در آمريکا، عمل را هشتمين علـت طـلاق و
جدائی میدانند نه اولين آن.
طبق تحقيقات در سال ١٩٨٢ ،بيست و پنج درصد زنان آمارگيری شـده اظهار داشته اند
که قبل از برقراری رابطه با مردی دیگر ابتدا موضوع را با شوهر خود در ميان گذاشته اند.
بهنظر مـیرسـدکه چنانچه ديگر وجوه و ابعاد زندهگیِ زناشويی قابل قبـول باشـند
بسياری از افراد، از رابطهی جنسیِ همسر خود با شخص دیگر ، چشم پوشی میکنند
با توجه به هزينهی گزافیکه طلاق و جدائی بر دو طـرف تحميـل مـیکند
و با در نظر گرفتن موضوع کودکان، کنار آمدن با انواع روابـط جنسیِ توافقی
در خارج از چارچوب زناشويی هر چه بيشتر میشود.
انواع رابطهی جنسی که خيانت محسوب نمیشوند بسیار اند
ولی به سهنوع از رابطهی جنسیِ توافقی اشاره میکنیم
يکی از اين نوع روابط جنسیِ توافقی،
سکس ضربدری است
که بر اساس آن زن و شوهر (يا دو شريک جنسی) با هم به توافق مـیرسند

که همزمان با زوج ديگری سکس داشته باشـند؛
به اين شکل که زن با مرد جفت مقابل و بـالعکس،
بـه طـور همزمان، باهم یا جداگانه طبق تمایل خودشان سکسوعشق بازی کنند.
در مورد گسترش اين پديده آمار چندانی در دست نيست ولـی
تخمين زده میشود که بين دو تا پنج درصد جفتها در آمريکا به اين
نوع سکس مبادرت میورزند. در همهی کشورهای غربی، انـواع و اقـسام
کلوبها، بارها، وب سايتها، هتلها، سواحل خاص و مجـلات مخـصوص چنـين
افرادی يافت میشوند.
بسياری از اين افراد، سکس ضربدری را برای خود مثبـت ارزيـابی
میکنند و بهآن به صورت فعاليت مشترکی مینگرنـد کـه بـه درک و
فهم بيشتر آنها از نيازهای همديگر میانجامد، و معتقدند که اين کار
تعلق خاطر جفت نسبت به همديگر را مـستحکمتـر و زمينـه را بـرای
امکان گفتوگوی باز و علنی آنها با هم، فراهم میکند. ايـن افـراد
همچنين ادعا میکنند که سکس ضـربدری، رابطـهشـان را از نقـشهای
سنتی، معمول و خستهکنندهی متداول، و نقش و رلهای جنسی ثابت رهـا
میکند. آنها بر اين باورند که اين کار نشانهی صداقت، علنيت و به
رسميت شناختن حق ديگری در لذتبریِ جنسی، آنها است.
دومین نوع توافق بین جفتها
«رابطهی باز» است
از دهه شصت ميلادی و تحولات گستردهی فرهنگی و اجتماعی بعـد از
آن، نشأت گرفته است
در «رابطهی باز» زنوشوهر مانند دو
دوست که بههم اعتماد دارند و از کنارهم بـودن و زنـدگی مـشترک
رضايت دارند و لذت میبرند ، در عينحال هر دو، برای ارضاء جنسی/رمـانتيکی
خود بهرابطه با فرد ديگـری در خـارج از چـارچوب ازدواج رو مـیآورند .
اين زوج بهخانهوزندگی مشترک، بهعنوان لانهی مشترک خود مینگرند،
قصد ترک آن را ندارند،
اما حريم خـصوصیِ همدیگر و حق لذتبریِ سکسیِ مستقل او را به رسميت میشناسند.
اين گونه زوجها، ممکن است باهم سکس داشته باشند يـا نداشـته باشند،
اما بر عکس سکس ضربدری، هر دو باهم، با يـک جفـت و بـهطور همزمان شاید تماس نمیگيرند،
بلکه هر کدام تماس دوستی و جنسیِ خود بـا فردی بيرون از خانه را به طور خصوصی به پيش میبرد
و پارتنر زندهگی، اکثراً غیر اظهار شادیِ رضایت هيچگونه دخالتی
در رابطهی عاطفی و سکسی آنها ندارد .
در تحقيقاتیکه در سال ١٩٨٣ در آمريکـا بـه عمـل آمـد، معلـوم گردید که
٣٠ درصد جفتهائیکه باهم زندگی مشترک دارند و ازدواج رسمی کرده و یا نکرده اند،
از فرمول «رابطهی باز» پيروی میکنند.
بسياری از اين افراد معتقدند که سکس تنـها
با يک نفر (همسر يا شريک زندگی) برای تمام عمـر مـیتوانـد خـستهکننده باشد،
به يک عادت کسل کننده تبديل میشود و خالی از شـور و هيجان میگردد.
اين بدان معنا نيست که دو نفر همديگر را دوسـتندارند يا از زندگی مشترک باهم ناراضی اند
بلکه همدیگر را دوست دارند ؛ تنها خودرا مالک بدن پارتنر خود نمیدانند.

سومین نوع ديگر از روابط جنسیِ توافقی
اين است
که ممکـن اسـت يکـی از دو طرف، بنا به علل فردی ، رغبتی بـهسکس نداشته باشد،
اما خودخواه نيست و نمیخواهد که همسر يا شـريک جنسیاش
را از حق لذت جنـسی محـروم کنـد.

بنـابراين استقلال او را رعایت میکند
که طبق تمنامندی وجودش نيازهـای جنـسیِ خـود را یا همراه با او
و یا بهدلخواه خود در خلوت برطرف کند.
در دهه نود ميلادی
با گسترش هر چه بيشتر انواع روابط جنسیِ باز و توافقی در زناشـوييها،
مفهـوم سـنتی خيانـت جنـسی بـه همـسر و وفاداری جنسیِ جفت بههمديگر هم
دچار تحول شده است.
خيانت زمـانی معنا و مفهوم میيابد که يکی از دو طرف رابطه، از تعهد و توافق
طرفين پا فراتر گذاشته خارج از توافق و بدون اطلاع طرف مقابـل،
بـهرابطـهی جنـسی رو آورد.
امـا اگـر دو طـرف در امر برقراری رابطهی جنسیِ خارج از چارچوب ازدواج
با هم به توافـق برسند
(هر نوع توافقی)،
آنوقت اطلاق خيانت جنسی بهچنين عملی بیمورد و بیمعنا میشود،
چون حق کسی پايمال نـشده، و قـراردادی فـسخ نگرديده، کيفر و عقوبتی هم ندارد.
همين استدلال، بعضی از رهبران مذهبی و کليسا را بر آن داشته کـه در مورد ايجاد تغييراتی
در متنیکـه زوج در هنگـام ثبـت ازدواج خود در مورد وفاداری بههم، قرائت میکنند،
چاره جويیکنند. با همهی آنچه گفته شد، رابطهی جنسیِ خارج از ازدواج
اگر با توافق طرفين صورت گيرد،
خيانت محسوب نمیشود.
Commentaires