top of page
  • Writer: Didare To
    Didare To
  • Jul 26, 2024
  • 1 min read



تاقچه‌نشین فانتزی‌های مهتابی‌‌ام شدی

ستاره ها

عطر تن ترا دارند

چتر خیالت را پیشیده از باران باز می‌کنند 


دلم از رویاهای شبانه‌‌ات

دست برنمی‌دارد

هوای نوازش‌ات

آغوشم را بحال خود نمی‌گذارد


بهار تنم نسیم ستاره ها را تنفس می‌کند

که رنگ و بویت را چشمک می‌زنند

و آمدنت را به رویاهایم

جشن می‌گیرند


مانند اولین شب

‌‌ اولِ هر شب

لحظه‌ های تب‌آلود آغوشم، 

غنچه های پًُراشتیاق باغم،

همه سویه‌‌‌تر از هر شب

خیس می‌‌شوند

به‌‌خاطره ها‌ی نوازش ساقه


رهگذر



Commentaires


bottom of page