top of page
  • Writer: Didare To
    Didare To
  • Feb 14
  • 1 min read

Updated: Mar 11



طعم شبنم


 زیبائی‌ام 

دلبرانه‌تر است 

در چشمان تو 

خودم را آن‌چنان دوست می‌دارم

که آرزو، آینه‌دار تصویر من است

یعنی

تو


دوست‌داشته‌شدن را 

می‌فهمم

درک می‌کنم 

لمس می‌کنم

در نوازش گرم سرانگشتان تو

که همگام‌اند

با قلبت


در آغوش تو،

بی‌نیازم از جستجوی عشق

  دنبال عشق نمی‌گردم،

آن‌جا

درلطافت آن مامن،

 عشق است

که مرا در آغوش می‌گیرد

عشق است 

که عاشق من می‌شود


اگر ترا به‌اسم صدا نکنم

عشق با من قهر خواهد کرد

احساسم،

دوشیزه‌گی‌ام،

بی‌اراده‌گی‌ام در اوج 

چنین می‌گویند


جویبار نازکی در باغ آغوشم

با آن گنجینه‌ی پنهان  در لبه‌هایش

قامت شاخه را ستودنی‌تر می‌کند

آن‌هنگام که

تشنه‌‌گی، 

سرمست طعم تو می‌شود

از شبنم روی غنچه 


رهگذر



Comentários


bottom of page