top of page
  • Writer: Didare To
    Didare To
  • Feb 2, 2024
  • 1 min read

Updated: Mar 18, 2024





شب‌زنذه‌‌‌داری،

ماه‌‌گونه‌گی‌ست

در آغوش تو، 

مانندِ جویبار

که خشک می‌شود

اگر با دريا نباشد


لرز مبهم شکوفه‌های لیمو

سایه روشن زنبق

زمزمه‌ی نم نم از هستیِ من

درخلوت زیبائی


عریانی‌ام خیس می‌شود

در چشمان تو

نیل‌‌گون دریائی که

چهره‌ام

پستان‌هایم

گودیِ نافم

ترنّم درز لبانم

رویاهایم

شناورند درآن


رودخانه‌ای

فراسوی احساسم می‌گذرد

بی آن‌که لب وا کنم

بیا پارو بزن

تا به‌‌آن بگذری


نمک‌آلود است آب رودخانه‌

طعم عشق

هرچه بیش‌تر بخوری 

تشنه‌‌تری،


رهگذر 



Comments


bottom of page