- Didare To
- Sep 11, 2021
- 1 min read
Updated: Jul 31, 2023
عشق وجنون

عشق و جنون نمیدانم خوبِ من یادت هست؟ شرابِ تنت را نوشیدم و در چشیدنِ طعمِ تنت بال های حواسم سوخت
یادت هست؟
از سر انگشتانت
تا شهدِ لبانت
دریا شدم و موّاج و رقص کنان
بر اندامِ ظریفت پیچیدم
باور کن
هزار بار تو را بوییدم
و تمامت را که نفس شدهبود
به رگهایم سپردم
و زیرِ پوستِ تنم
به قاعدهی یک روحِ مسیحایی
تو را جاری کردم
در بسترم جاری شدی
و همچون زمینی خشک تو را بلعیدم
نمی دانی
پروانههای لبم
بر غنچههای لبانت نشستند
و شهدِ شیرینت را نوشیدند
و من
از مرزهای بیکرانِ تو گذشتم
در هم تنیدیم
و دستهای اندوه را به بَند کشیدیم
تو در همآغوشی من غرق شدی
و یادم هست
لرزیدی و بارها لرزیدی

و من چون نسیم تو را خواندم و زمزمهات کردم تا تو آرام بگیری
چه مستانه صدایم کردی و
چه عاشقانه در گرمی
به آغوشم کشیدی
قطراتِ دریای جوشانِ سینهام
کویرِ تنت را سیراب میکردند
و در شُر شرِ عرق ریزِ عشقوجنون
گلهای خواهش روئیدند
ما صدای خواهش را شنیدیم
و در عریانی آن لحظههای ناب
یکی شدیم
آری خوبِ من
این است داستان عشق و جنون
که مرزی برایش نیست
شعر از
، حامد ویسی ،
Comments