- Didare To
- Mar 28
- 1 min read
Updated: Mar 31

لبریختن
دوری فاصله نیست
بین من و تو
شباهنگام
ماه در آغوش دریاست
تو در لحظههای من
غنچهها در آغوش من شکوفه میزنند
بهگرمای تصویرم در آینهی نگاه-ات
اینگونه
بهار ما از راه میرسد
عطر تمشک پستانهایم را
در لابلای رویاهای تو جاگذاشتهام
که هر شب قبل از تسلیم شدنت بخواب
یک نفس عمیق بکشی
و
من خوابهای تو را بهبینم
رویاهایت،
مرا بیتو نمیگذارند
جهانم جاری میشود،
در تندیِ نفسهای تو
سکوت،
انتظار جیغهای از جان برآمدهی مرا میکشد
و این انتظار،
سنجاق افتخار زنانهگی،
بهسینهی من میزند
لحظه بیبُعد زمان میشود
آنهنگام
که اسم من از لبانِ قلم،
لبریز میشود
رهگذر
Comentários