- Didare To
- Sep 8, 2021
- 1 min read
Updated: Aug 20, 2023

جهان را
در زنهای دیگر سفر میکنی وطن را در تن تنهای من □□
جاری شو در من از هر كجا
كه بستریست
،نیلوفرانه،
تن نويس كدام شرارهی شوقی
كه شهوت بوسههات
شهرت انگشتهای وسوسهات
پيلههام را میشكافد
بال میزايم و اوج میگيرم
فرود میآيم
و
بال پهن میكنم
همچون توری
كه آبستن دانههای رنگارنگ است
فريبانه میفريبمت ؛
عاشقانه
وقتی
داغداغ بوسههات
خورشيدهای دواری میشوند
كه عاشقانه زمين بالهام را میسوزانند
و لذت جيغهای لبانم را
با التهاب
چفت میكنند

نيلوفرانه میپيچمت ؛
نيلوفرانه
با هزار دهان آبی نرم
با ساقههای لطيف نيايشی
كه ستونهای پيكرت را
نازكانه میخرامند
نيلوفرانه گل میدهم
كبود
كبود
از عاشقانههای لبی
كه لذت و درد را
چون سياهی شب
به دندانهای سپيد التماسش
آميختهست
چكهكن در من
چكهكن
همچون شبنم
كه از تب پيشانیِ شب
بر التهاب دامن گل
تاب میخورد
چون آخرين قطرههای خيس ناودان
كه با زمين يگانه میشود
جاریشو در من از هر كجا
كه بستریست
برای جاریشدن
تا قلبم اقيانوسی شود
كه رودهای به هم پيوستهی تو را
در آغوش كشد
آبشاری
رودی
دريايی
كه من در تو موج میزند
دختری كه از طراوت موسيقی آب
زنده میشود
بال میزايد
پری میشود
تا در پيچوتاب پيكرش
زيستن جاودانهی دريائی را
به مرگ در ساحل آغوش تو پيوند زند
پروانهای كه رقص بالهاش
بادبزنهای شعلههای آتش تو اند
تن نويس كدام شرارهی شوقی
كه شرم در شيار آتشم
ذوب میشود
آب میشود
¤¤¤
تو زیباترین مردِ تاریخ بودی
که خدا از حنجرهات
نی مینواخت
و
باغ
سر زمینِ رویا ئیِ تنت
سیب زرینی که میدرخشید
حقیقتِ لبانت بود
که خورشیدِ قلبترا منعکس میساخت

چقدر میوه در این باغ پس زدم
تا برای درک طعم لبانت
آلودهی هیچ طعمی نباشم
آری خدا بود که حنجرهات را مینواخت
و من بودم
که به سازش میرقصیدم
فریبا شادکهن
Comments