top of page
  • Writer: Didare To
    Didare To
  • Mar 21
  • 8 min read



پرسش از عشق


تماشای تُرکش چنان خوش فتاد

که هندوی مسکین به رفتش زیاد

 سعدی. بوستان. غزل431


جمله‌ی نخست این متن چنین آغاز می‌شود.

 این جمله سرآغاز نوعی تفکر است: 

پرسش از عشق.

ما می‌توانیم به هیچ آیین و مذهبی باور نداشته باشیم

 اما در هیچ شرایط علمی نمی‌توانیم قانون کهکشان

 وجهان فیزیک را نادیده انگاریم

جهان کار خود می‌کند

چه با باور ما به‌آن، چه با عدم باورمان

از این رو قانون تناسخ پاسخی دارد بر تکامل روحی و جسمی آدمی‌زاد

این که ما روزی ذره‌ای کهربایی از این کهکشان بودیم

سنگ بودیم

 گیاه بودیم

حیوان بودیم

چه و چه بوده ایم  و عاقبت انسان


این که در دوران‌های بی‌شماری زیست کرده ایم 

و بحران و مراحل رشد را به مثابه‌ی یک پتانسیل پشت سر گذاشته ایم


این فلسفه‌ی فکری را عرفای اسلامی وغیر اسلامی، اندیشمندان 

و فیلسوفان بی‌شماری در آثار خویش مطرح کرده، به آن باورمند بوده اند

و حالا سوالی که تمام جهان‌بینی‌ها ( الزاماً نه مذاهب) از عشق

 و چیستی آن پرسیده اند این است؛ 


از کجا بدانیم کسی را که ملاقات کرده، آشنا شده ایم عشق واقعی ماست؟ 

عشق حقیقی چه ویژه‌گی‌ها دارد؟ 

چه تاثیری بر ما می‌گذارد؟ 

عمل‌کردش در جهان بیرونی و درونی ما چگونه است؟

سوال ها این ها هستند. 


اما ویژه‌گی ها چیست؟ 

سفر جسمی و روحی ما در این تکامل چگونه است؟

مسیر سفر روحی و جسمی ما را دو نقطه قابل تشخیص اما 

مجازی* به نام نقطه‌ی تولد و مرگ رقم می‌زند 

در میانه‌ی این دو نقطه ماجرای سفر ما شکل می‌گیرد

توشه‌ی این سفر، تجارب ماست

در این سفر ما اختیار و انتخاب داریم


 یا بین تکامل روحی و عاطفی خویش با مرز تن چندان تقلایی نکنیم.

 یعنی به زندگی خوروخواب و روابط سطحی زودگذر

 و حتی لذات ناپایدار دلبند باشیم


و یا چیزی فراتر از تن و روابط عاطفی و جسمی زودگذر را تمنا کنیم

 در هر دو صورت انتخاب و گرایش از آنِ ماست

دقت کنید. نوشته شد؛ 

در هر دو صورت انتخاب و گرایش از آنِ ماست

این تذکر به این معناست که هیچ قضاوت و تمایزی بر این یا آن نیست

هیچ چیز در صورت خود

 بد یا خوب نیست

زشت یا زیبا نیست

اخلاقی یا غیر اخلاقی نیست

مضر یا مفید نیست.

بدین ترتیب باید ذهن خود را از هرگونه پیش‌داوری خالی نمایم


خطوط پیشین دیباچه‌ی ورود به متن است.


و اکنون

آیا پیش آمده است 

که در این ظن قرار بگیرید که کهکشان یا همان دست روزگار

 ( باور عامیانه ) 

کاری می‌کند یا کرده است که ما در برابر عشق واقعی خود 

یا همان نیمه‌ی خود یا همزاد یا هر تعریفی که بر این فرد

 و ماجرای دیدار و تجربه‌مان می‌گذاریم، قرار بگیرید؟

من چنین فردی را نه همزاد، نه نیمه‌ی کامل یا کامل، و نه حتی عشق می‌نامم. 

من چنین شخصی را انسانی یگانه نام می‌دهم

اگر تعریف مرا بپسندید، این سوال مطرح می‌شود

 که این انسان یگانه 

چگونه و چطور می‌تواند درون و بیرون ما را متحول سازد؟

 آن نیرویی که اسمش عشق است چطور عمل‌کرد دارد؟

 رویت آن چطور است؟ 

تجربه و شناسایی-اش چگونه است؟


اکنون می‌رویم سوی نشانه‌هایی بس ظریف، اما مهم 

که به ما نشان می‌دهد عشق واقعیِ خود را تجربه کرده، 

با او روبرو شده ایم

 این نشانه‌ها همواره در راه و مسیر ما بوده اند

فقط کافی‌ست کمی به درون** خود مراجعه کنیم


نشانه‌ی نخست

تکرار از پیش آماده نشده‌ی دیدار

قطعا پیش آمده است که شخصی را بارها و بارها، 

با بودن قرار قبلی ملاقات می‌کنید

در این دیدارها کشش و نیروی جذب خارق العاده‌ای را

 که الزاما جنسی نیست در خود احساس می‌نماید

احساس می‌کنید این دیدار برای‌تان با دیدارهای دیگر، 

در کُنه خود متمایز است

شاید تصور کنید این دیدار یک تصادف *** است. 

اما اگر دقت کنید این دیدارها و برخوردها معنای عمیق‌تری دارند. 

تصادفی نیستند. 

بل‌که نشانه‌های جهان کهکشانی است که به‌ما تلنگر می‌زند.

بازگشت و مطالعه در مورد 

جهان رشد وتکامل عاطفی و روحی و جسمی ما 

در عصرهای قبلی نشان می‌دهد هیچ دیداری تصادفی نیست.

 این ها نقاط عطفی هستند که قبلا تعیین شده است 

تا افرادی را در مقابل ما قرار دهند 

که در مسیر رشد جسمی و روحی ما تاًثیرگذارند

این تاثیر می‌بایست زمینه‌ساز 

آرامش، رشد معنوی، و ره‌یافت تکامل عاطفی و روحی باشد


نشانه‌ی دوم

 که فرد با عشق واقعی خود روبرو شده است، 

عدم هرگونه فشار جهت تعهد و یا قول و پیمان و سند و مدرک 

 به اصطلاح سرو سامان گرفتن است.

این اصل با آن جمله‌ی عامیانه که می‌گوید؛ 

عشق وقتی سراغ تان را می‌گیرد که اصلا در انتظارش نیستید، 

هماهنگی دارد.


این عدم انتظار، همان جمع بندی و زمان بندی کهکشان است 

که به ما نشان می‌دهد، ما در ارتعاش و هماهنگی جهان هستی هستیم.

این عدم فشار برای معنایابی یا نام نهادن بر رابطه و چگونه‌گی فرم وشکل آن،

 نشانه‌ی آشکار این است که فرد مزبور عشق ماست.

این به‌معنای بی درو پیکر بودنِ رابطه نیست. 

ابداً. 

بل‌که رهایی از هر بند وغل وزنجیر 

به‌نام سنت و قانون و عرفِ عام است. 

این دیدار بیش از تعلق، یا وابسته‌گی در پی رهایی و هم‌بسته‌گی ست

نوعی اعتماد درونی ست که به شما فرصت می‌دهد

 تا وارد بده وبستانی‌های زودگذر و سطحی نشوید.

در چنین رابطه یا دیداری، تعهدات، 

عاطفی و روحی اند

 و نه پیش درآمدهای مکتوب و غیرمکتوب. 

منسوب به عرف یا غیر عرف


نشانه‌ی دوم 

به ما تلنگر می‌زند 

که جهان هستی به دیدار عاشقانه و نیاز ما به عشق هشیار است

 و آن لحظه را فراهم می‌آورد

 تا ما در برابر چنین انسان یگانه‌ای قرار بگیریم.

ما نمی‌توانیم عشق حقیقی را به‌زور و یا با عجله به‌دست آوریم

 در وجه دوم ما بسیار خویشتن‌دار خواهیم بود 

ما فاقد هیجانات زودگذر ناپایدار خواهیم بود

 در ما بیش از هیجان، قطعیت تسلط پیدا می‌کند

تعادل وجود دارد.

بر اساس فلسفه تکوین و تناسخ 

دیدارها نه بر اساس اتفاق، 

بل‌که بر اساس قطعیت زمان روی می‌دهند.

 به عبارتی عشق واقعی ما هنگامی وارد زندگی مان می‌شود 

که ابتدا هیچ تلاشی برای به‌دست آوردن

 یا ورود او به زندگی‌مان از خود نشان نداده ایم

مثلا ما نرفته ایم تا جفت خود را در دیسکوتک یا کاباره

 یا جشن عروسی یا تولد بیابیم. 

ما در خانه یا در خلوت خویش مانده بودیم. 

بی هیچ تلاش و تکاپو یا تصمیمی، 

و ناگهان او را در جایی که اصلا تصورش را نمی‌کردیم ملاقات می‌نمائیم.

یا مثلا ما خود را دچار و سرگرم نوشتن چت در جهان تکنولوژی 

در مدیا، یا هر کانال ارتباطی دیگر نساخته بودیم،

 و او ناگهان آمد و مقابل‌مان قرار گرفت.

یا مثلا ما تمام درها و پنچره‌های رابطه را

 به روی هر بنی‌بشری بسته بودیم و او از درز پنچره وارد خلوت‌مان شد.

رویکرد دوم، شما را بر خلاف دیگر مظاهر قبلی عشق

 که دیوانه‌وار و لجام‌گسیخته وارد عواطف زودگذر هیجانی می‌نمود، 

نوعی اطمینان رفتار و سبک‌بالی خیال خواهد داد. 

اطمینان در شما بیش از شک نطفه می‌بندد 

و برای این احساس اطمینان هیچ دلیل موجه‌ای وجود ندارد


نشانه‌ی سوم

از دست‌دادن علاقه و یا انگیزه به‌هر رابطه‌ی عاطفی یا جسمی دیگر است

دیگرانی که شما قلباً حس می‌کردید برای‌تان موثر اند

 و با آن‌ها نقطه‌ی اشتراکی دارید

به ناگاه تمام این روابط در حکم سرگرمی برای‌تان تلقی می‌شود

 و وجه اعتبار و ارزش خود را از دست می‌دهد


افراد سمی زندگی‌مان را چطور باید تشخیص دهیم؟

افراد سمی هرگز ارتعاش عاطفی و روحی مثبت ندارند.

 آن ها شما را نه به عاطفه‌های عمیق، 

بل‌که به روابط سطحی و عاطفه‌های

 به زور و روتوش خورده‌ی روزمره رهنمون می‌سازند.

آن‌ها در لوای  ارتعاش عاطفی بر شما حکم می‌رانند. 

شما  و رفتارتان را به تسلط می‌گیرند.

 آن ها مملو از بایدها و نبایدها یند


مثلا دائم می‌گویند با من چنین و چنان رفتار کن

با من چنین و چنان کن. 

آدم‌های سمی اغلب در عشق‌بازی  تبدیل به معلم اخلاق می‌شوند.

 از شما یا می‌پرسند چه می‌خواهید

 یا می‌خواهند که درعمل عشق‌ورزی چگونه باشید. 

آن‌ها بر اساس شکل طبیعی ماجرای عشق‌ورزیدن

 و لذت با شما، رفتار نمی‌کنند

آن‌ها رفتاری نشان می‌دهند 

که گویی روز و روزگاری خودشان کودکان بزرگ‌سال بازار جنسی بوده اند

این جمله کلیدی ست

این انسان‌ها از شریک جنسی خود کودکان بزرگ‌سال جنسی می‌آفرینند

حقیقت وجودی آنان را فقط در ارضای جنسی خویش طلب می‌کنند، 

و این فاجعه است

عشق نیست

عشق ورزیدن نیست

ما نمی‌توانیم عشق را آموزش دهیم

ازهمین روست

 که مردان و زنانی‌که بسیار همه‌فن حریف در رختخواب اند، 

در کاتگوری عشق واقع نمی‌شوند

آن‌ها اسباب و ابزاری اند برای لذت هر چه بیش‌تر

وقتی ما با عشق حقیقی خود روبرو می‌شویم

 فقط روابط جنسی و نوع و شکل آن مَد نظر نیست

 این رابطه تن ما را سیراب می‌سازد و هماهنگ با آن، 

عاطفه‌ی شکست خورده‌ی ماست که ترمیم می‌شود

 ما در تن او به مرهم شکست‌های عاطفی‌مان می‌رسیم.

 زیرا در کنارش احساس یکپارچه‌گی،

 امنیت و آرامش و صلح درونی را حس می‌کنیم. 

و این احساسات در کلام واقع نمی‌گردد.

 بل‌که ما آن را حس می‌کنیم

 ما آن را رفتار می‌کنیم

این دو شاخصه از روابط سمی بود که ذکر شد

بنابراین در وجه سوم عشق یابی،

 فرد انگیزه‌ی خود را به هر رابطه‌ای از دست می‌دهد.

 دیگر اشتیاق به دیگران را ندارد. 

فقط در جستجوی فرصتی‌ست تا با آن فرد یگانه

 هم‌نشین یا هم‌سفره یا هم‌بستر یا هم‌راه شود.

دیگر احساسات او و انرژی جسمی وعاطفی‌-اش پراکنده نیست

 بل‌که منشعب شده بر همان فرد یگانه است.

این روند و مراحل حسی

 شامل حال شخصیت‌های تنوع طلب جنسی نیست.

 این تجارب شامل حال آن‌ها نخواهد بود. 

زیرا سکوی پرتاپ روحی و جسمی ایشان فقط در تنوع تن‌هاست.

 هر چه تن‌ها بیش‌تر باشند،

 هیجانات روحی آن‌ها بیش‌تر خواهد بود.

  و هر چه هیجانات بالاتر رود احساس طراوت و زندگی

 و حتی جاه‌طلبی و خودباوری در آن‌ها رو به افزایش خواهد گذاشت

در نتیجه بهتر است شخصیت‌های تنوع پذیر را 

در حکم نوجوانان تازه به بلوغ رسیده تصور کنیم

 که در حال تجارب جنسی اند

 هر گونه اهمیت دادن به این الگوی رفتاری و شخصیتی،

 آبی در هاون کوبیدن است

در نشانه سوم، شخص هرگونه رابطه‌ای

 که عواطف و احساسات معنوی او را به چالش نمی‌کشد را از دست می‌دهد

در این مرحله نشان داده می‌شود 

که شخص سوی روابطی منسجم‌تر و معنوی‌تر گام بر می‌دارد


نشانه‌ی چهارم

هم زمانی‌های مکرر است

این یعنی چه؟

این یعنی انسانی را از گذشته‌ها می‌شناسید 

بی‌آن که با او رابطه‌ی عاطفی یا جنسی داشته باشید. 

او را بارها دیده اید.

 از او بسیار شنیده اید.

 اما در یک لحظه‌ی ناگهانی تمام آن مرزها و سدها شکسته می‌شود

 و شما نه تنها با او رابطه‌ی جنسی برقرار می‌کنید 

بل‌که حس می‌کنید

 او را قبل از این لحظه می‌شناخته اید

او را از دیر و دور می‌شناخته اید

در کنارش حس نمی‌کنید باید خودتان را توضیح دهید

 یا تشریح یا تعریف کنید

 او شما را در حدِ کامل پذیرفتن، پذیرفته است

 شما نیز او را

جهان یا کهکشان شما را در برابر انرژی بزرگی قرار داده است

این انرژی عشق است


نشانه‌ی پنچم

حس هم‌آشنایی وهم‌دلی بدون تجربه‌های واقعی‌ست

 یعنی؛ حس می‌کنید آن شخص را از دیرترها و دورترها می‌شناسید

این حس بیش از جذابیت‌های ظاهری و یا حتی هم فکری هاست

 در کنار او احساس می‌کنید درخانه یا در خلوت خودتان هستید.

 این به‌این معناست

 که شما به یک شناخت فوری و ضروری از او رسیده اید. 

جهان هستی به شما با این نشانه متذکر می‌شود

 که شما به‌یک رابطه‌ی کاملا جدی و اساسی دست یافته اید


در حالت پنچم

 او شما را نه با گفت و گو از آسیب‌ها یا گزندها 

یا کمبودها یا تلخ کامی‌های‌تان آشنا می‌سازد

 بل‌که عملا شما را در برابر آن بی هیچ قضاوتی می‌نشاند.

 این اما یعنی چه؟

مثال می زنم

در برابر فردی قرار می‌گیرید که به هر دلیل می‌داند 

شما در روابط ناپایدار معلق خیانت شده یا خیانت دیده واقع شده اید.

 او از طریق کلام به شما نشان نمی‌دهد که جان زخمی‌تان را در می‌یابد

 بل‌که با رفتارش به شما نشان می‌دهد فرد امینی‌ست

 و شما در کنار‌ او امنیت عاطفی و جنسی دارید

 این برآورد حسی، بدون شرط است

دقت کنید؛ نوشتم این رفتار بدون شرط است

یعنی این که فرد در برابر رفتارش از شما هیچ‌گونه تقاضایی ندارد

 او بی‌هیچ چشم داشتی نثار می‌نماید

 می‌فهمد

 درک می‌کند

 و برای این خصوصیاتش توضیحی ندارد

او فقط یک انسان یگانه است


*

مجازی، تعریفی فلسفی از هر آن‌چه در جهان دریافت می‌کنیم، 

از جمله خود انسان

این تعریف بیش‌تر در عرفان و در فلسفه از دیدگاه افلاطون و ارسطو

 بعدها سبزواری مطرح شد


** 

در این‌جا از بکارگیری واژه‌ی ناخودآگاه خودداری شده است

 و به جای آن از واژه‌ی درون بهره برده ام


***

 تصادف

 در جهان هستی چیزی بر حسب تصادف یا اتفاق روی نمی‌دهد. 

هیچ‌چیز تصادفی نیست. 

دیدار هیچ انسانی در زندگی مان تصادفی نیست


کتایون آذرلی

منبع فیسبوک نویسنده



Comentários


bottom of page