- Didare To
- Sep 1, 2023
- 1 min read
Updated: Dec 23, 2023

چشمهسار
هنگامی که پای غنچههای من در میان باشد
گرمای بهاریِ سرانگشتانت
معجزهی چشمهی نوریست
ستودنی
برکه باران را صدا میزند
که
عشق نیازمند لبگشودن و کلام نیست
نیمخند در لبان پسته ژرفترین معناست
لای پستانهایم شمعی
روشن کردی
که همیشههای دوشیزهگیام
با عشق و وصال بسر میبرند
لای رانهایم ستارهای
چشمک میزند
که تپیدنهای دلِ غنچهای را در آن
جا گذاشتهایم
پا بپای من رقصیدنت را عاشقم
همه نقطههای این جغرافیا
به زنانهگیِ من میرسند
لذت لحظه را در چرخش آرام آن
بهتر میفهمم
مرز گذشته با آینده
برداشته میشود
با نوشیدن صدای تو
در طنین جیغهای من
تکرار روندهگی و آمدنت در این تنگه،
دوام زندهگی
ادامهی حیاتِ این لحظههاست
مانند فرورفتن و برآمدنِ نفس
بسوی آینده
نوک پرگار
در آن خلوتکده،
دایرهی فانوس دریا را
روشن میکند
که آتش را در آغوش آب
سوزانتر
بهبینیم
من
و
تو
رهگذر
Comments