- Didare To
- Jun 14, 2024
- 1 min read

لرز شانههایت را نفس میکشم
مثل ماهی آب را
پابهپای تو
زندهگی مانند،
نفسهایت را
رفتنوآمدنت را پی میگیرم
طوفان را در فَوَران رگکرده،
ورق میزنم
میخوانم
طوفانِ دلتنگیِ مویرگهای آب،
دلتنگیهای بر زبان نیامده
هوسهای دلبرانهگیام
رعد و برق در آغوشم
بهسرکشترین شعلهها گره میخورند
تو را پنهان میکنم آغوشانهتر
در بُریدههای اسم کوچک ات
تا
باران
لبان تشنهی شتابم را بوسه زند
بوسهی آرامش
آرامشِ بعد از طوفان
شبنم را بهگیسوی رنگینکمان میبافم
آغوش تو میفهمد مرا
مانند کودکی
که اشارات شادی را در میابد
بی داوریِ واژه
قاب واژه میشکَنَد
جیغ آرزو
رنگِ ترانه میگیرد
در گلوگاه شاعرانهام
مانند نفسهای خورشید
در آواز رنگینکمان بنفشه
رهگذر
Comments